… اسپویلر قسمت پایانی فصل هفت بازی تاج و تخت …

بعضی وقت ها … وقتی میخوام قصد و نیت یک فرد رو متوجه بشم، یک بازی کوچیک می‌کنم! بد ترین حالت رو فرض می‌کنم.

پیتر بیلیش…

واقعا؟ پس چرا وقتی سانسا استارک، لی‌دی برین (lady brienne) رو فرستاد برای ملاقات با سرسی به جای خودش بد ترین حالت رو فرض نکردی؟ چرا فرض نکردی میخواد فکر کنی که قصد داره آریا رو بکشه؟ آهان چون قوه‌ی فرضیه‌ات همراهت نبود.

این پست رو می‌شد خیلی بهتر، با کلی ارجاع و جزئیات نوشت، ولی اینقدر حالم گرفته اس و به هم ریختم که فعلا فقط به لینک زیر افاقه میکنم:

پیتر بیلیش یک نابغه در کتاب و یک احمق واقعی در سریال

حماقت

البته به نظر این حماقت‌ها و ناگهانی به یک احمق واقعی تبدیل شدن می‌تونه حداقل دو دلیل داشته باشه…

قصد اول جمع کردن سریال هست و ندونستن اینکه با یک کارکتر به این قدرتمندی باید چیکار کرد، نه فقط این کارکتر بلکه تمام کارکترهای به درد بخور دچار ریزش می‌شند، نه ریزشی منطقی که تو Red wedding دیدیم، ریزش و حدف هایی کاملاغیر منطقی و قابل حدس به این صورت که کاملا شخصیت‌ها دچار دگرگونی شدند و دیگه خودشون نیستند شما مطمئن هستید به زودی حذف میشند و دیگه ناگهانی و جذاب و منطقی نیست، برای مثال سانسا استارک در حال حاظر از پیتر بیلیش بیشتر پیتر بیلیش هست و بیلیش فرقی با یک فرد با ضریب هوشی منفی نداره. نهایتا میان و ۴ تا کارکتر رو نگه میدارن و تمرکز رو میزارن روی اونا و جمع میکنند داستان رو بره.

از طرف دیگه چون سازندگان Show نشون دادند که میخوان مثل بقیه سریال‌ها بیننده‌ها رو راضی نگه دارند، دارند اون حالت کلیشه‌ای همیشگی که همه چیز خوب تموم میشه و villain ها هم به سزای اعمالشون میرسند رو تا حدی پیاده سازی ‌می‌کنند، تنها چیزی که این سریال رو متفاوت و جذاب می‌کرد… اگر شما از پیتر بیلیش بدتون میومد و الان خوشحال هستید، با این مرگ فکاهی پیتر، به این نتیجه میرسیم که … بعله! خواستن شما رو راضی نگه دارند، نه الزاما با مرگ پیتر، با اتفاقاتی که چند فصل اخیر در حال رخ دادن هست از سقوط شخصیت‌های منفی و ظاهرا منفی، تا تحت فشار قرار گرفتن و تغییر موضع دادن و به صورت ناگهانی و از یک مغز متفکر به یک احمق تبدیل شدن و از بین بردن بهترین شخصیت‌ها.

شخصیت مورد علاقه من: لرد پیتر بیلیش

پیتر بیلیش شخصیت مورد علاقه من تو سریال بازی تاج و تخت بود و تنها دلیلی که این سریال رو دنبال می‌کردم.

یکی از تیزرهای ابتدایی فصل ۷ به معنی واقعی  من رو ترسوند، تو شمال نجنگ‌ای که پیتر در ابتدای تیزر میگه و پایانی که سانسا از سقوط یک گرگ و باقی موندن یک گله می‌کنه باعث شد من ۶ قسمت رو با ترس و استرس دنبال کنم و بعد از هر قسمت یک نفس راحت بکشم که کارکتر مورد علاقه ام هنوز زنده اس.

از دقیقه شصت و ثانیه بیستم قسمت آخر فصل 7 به بعد پرونده این سریال رو بستم و دیگه دنبالش نمی‌کنم. هرچند هنوز هم کارکترهای مورد علاقه‌ی دیگه ای هم دارم که هنوز زنده باشند، که تو صدرشون تنها ملکه واقعی وستروس سرسی هست :D .

Cersei

امروز خیلی از کسانی که سریال بازی تاج و تخت رو دنبال می‌کنند خوشحال هستند، بالاخره به یکی از چیزایی که میخواستند بعد از 7 فصل دنبال کردن سریال رسیدن، همونطور که بعد از کشته شدن جافری همه خوشحال بودن (منم انصافا جشن گرفته بودم) امروز هم بعد از حذف شدن پیتر بیلیش که یک کارکتر منفور بود خوشحالند (که من عذا گرفتم).

پیتر بیلیش یک villain نیست، بلکه یک احمقه!

اما آیا لرد پیتر بیلیش واقعا یک کارکتر منفی و بد بود؟ جواب این سوال بعد از خوندن چند تا مقاله و نقد و تحلیل پیرامون شخصیت پیتر یک نه بزرگ هست. پیتر شخصیتی بود که تلاش میکرد برای یک اوضاع بهتربا از بین بردن وضع موجود و راه متفاوتی رو برای نیل به این هدف انتخاب کرده بود، برای پیتر هدف وسیله رو توجیه می‌کرد.

تمام این داستان رو پیتر شروع کرد، حتی اولین سکانسی که از سریال می‌بینیم هم پیتر طراحی کرده و پشت اون هست، حتی خیلی از مواردی که شکل گیری داستان نقش دارند و اصلا نمی‌بینیم، بعلاوه تعداد زیادی اتفاقات که در مراحل مختلف سریال رخ میدن و هر کدوم رو چند فصل بعد متوجه می‌شیم دسته گل پیتر بیلیش بودند، درواقع ما پیتر رو زیاد تو سریال نمی‌بینیم اما تقریبا خیلی از اتفاقاتی که می‌بینیم به حرکات و تصمیماتش ربط دارند و بدون این کارکتر اصلا داستانی وجود نداره و هیچ چیزی شروع نمی‌شد.

جدا از اینکه خیلی ها پیتر رو یک Villain می بینند،  پیتر یک شخصیت هوشمند بود ، که از فصل ۵ به بعد به شدت کارکترش تغییر پیدا کرد و شروع کرد به انجام حرکات احمقانه.

اواخر فصل پنجم با یکی از دوستان (محمد)، صحبت می‌کردم و بهش گفتم که ممکنه دیگه Game رو دنبال نکنم، شخصیت پیتر کاملا داره عوض می‌شه و احتمال می‌دم که سانسا پیتر رو بکشه اما از کجا این حدس رو زدم؟ از جملات خود پیتر.

جایی که میگه: “کدوم یکی از اینها خطرناک تر هستند؟ دشمنی که رو به روت هست یا کسی که بهش اطمینان داری و پشت مخفیه؟” که اون فرد مخفی خود سانسا هست.

یا جای دیگه به سانسا میگه که “تو میتونی بولتون ها رو Handle کنی چون بازی رو از استادش یاد گرفتی”.

و اینها همه زنگ خطر هستند و اصلا با عقل جور در نمیاد که چرا یک شخصیتی سابقا تا این حد هوشمند به حرف های خودش عمل نمی‌کنه و داره یک نفر دیگه رو آموزش میده و تا خودش رو از بین ببره، چرا تا این حد ریسک کرده و مستقیم وارد عمل شده کاری که عموما هیچ وقت انجام نمیده.

همه میدونیم و شوکه نمی‌شیم!

از سایر اتفاقاتی که همه رو توی شوک برد Red Wedding و مرگ جان اسنو بود.

زمانی که جان اسنو رو کشتن، ما امتحانات پایان ترم داشتیم، یکی از بچه ها‌ (علی، خوش میگذره آلمان ؟ :D)، زنگ زد بهم گفت دیدی؟ گفتم نه! گفت نبین فقط نبین برو امتحان بده بعد ببین. تحت هیچ شرایطی قسمت بعدی رو نبین! که من برام جذاب شد و همون لحظه نشستم دیدم … انصافا حس خاصی نداشتم ولی یکه خوردم.

یا Red wedding که رخ داد همه چیز خیلی برام نرمال بود، اتفاق ناگهانی و جذابی رخ داد و خیلی هم Cool بود چون کسی انتظارش رو نداشت.

تو فصل ۵ احساس کردم پیتر دیگه خود سابقش نیست و در خطر هست با حرکاتش و تو فصل ۶ کاملا مشخص شد که کار پیتر تموم هست و فقط منتظر این بودم که کی… ناگهانی نبود، هر لحظه می‌دونستم که ممکنه حذف بشه…

شخصیت پیتر کاملا عوض شد و مستقیما عملکردی متفاوت از صحبت هایی که می‌کرد داشت و ما متوجه می‌شیم که تهیه کننده های سریال شدیدا در تلاش هستند که اون جو راضی نگه داشتن بینده رو حفظ کنند و همیشه اتفاق های بد رخ نده، حتی به قیمت از بین بردن بهترین کارکترها.

فانتزی در جهت خاص

سانسا کاملا به پیتر بی اعتماد شده. یک نفر اژدها داره و میتونه تو یک لحظه همه حرکات حساب شده یکی دیگه رو از بین ببره، یکی دیگه میتونه گذشته و … رو ببینه و شاید حتی تغییر بده! یکی دیگه میتونه چهره اش رو تغییر بده، مرده زنده میشه و کلا به صورت ناگهانی فانتزی معنی واقعی پیدا می‌کنه تو سریال.

یعنی دیگه مهم نیست یک کارکتر چقدر هوشمند هست، چقدر خوب برنامه چیده و همه چیز رو حساب کرده، چون قدرت خاصی نداره ممکنه تو یک لحظه از بین بره، البته این مورد خاص ما ۲ فصلی هست که برنامه چیدن براش ولی باز هم کاملا احمقانه حذفش کردند.

گرگ تنها که سقوط می‌کنه

آریا وارد میشه، پیتر باز داره با اون خجر خطرناک‌اش اینبار بازی خطرناک تری می‌کنه: وقتی سانسا ازش میپرسه میدونی نامه رو چطور آریا به دست آورده میگه نه! چه ریسک احمقانه ای، یعنی ۱ درصد احتمال نمیده که آریا به خواهرش گفته باشه از کجا نامه رو پیدا کرده، یا حتی بعد از اینکه می‌بینه برن از جمله معروف “آشوب نردبانه” خبر داره و شدید جا می‌خوره هیچ تحقیق مختصر هم پیرامونش نمی‌کنه.

کسی که ادعا می‌کرد اطلاعات قدرته حالا شده کسی که هیچی نمی‌دونه و نمی‌خواد هم بدونه.

بعد از این اتفاقات و تیزری که دیدم، به دوستان گفتم ببینید این دوباره داره با همون خجر بازی میکنه‌ اگر آریا اون خجر رو تو حلقش فرو نکرد! تنها امید من این بود که اون گرگ تنها که سقوط میکنه آریا باشه … که نشد.

خلاصه هر ابله‌ای تو این شرایط میدونه بهترین کاری که باید انجام بده فرار هست. نکته جالب در طول سریال اینکه عموما هر جا پیتر هست بعد از رفتنش از اون محل یک فتنه ای ایجاد میشه، یعنی در لحظه‌ی رخدادن برنامه‌هایی که چیده حضور نداره و تو یک مکان امن هست ولی حالا این بار حال کرده که خودش رو تحت عمل جراحی قرار بده و به جای مغز کمی کاهو تو سرش بزاره و کاملا خلاف شخصیتی که داره عمل کنه تا یک عده رو راضی نگه‌داره.

مسخره تر از همه اینکه یک مشت بچه این Mastermind رو حذف کردند، یک شخصیتی به این قدرت که فصل قبل گفت اگر بخوای من رو بکشی پس من می میرم، زانو میزنه و التماس میکنه… میگه شایسته این هستم که بهم فرصت بدی از خودم دفاع کنم ولی…

امیدوارم حداقل یک برنامه ای برای زمانی که می‌کشنش چیده باشه و زمزمه ای که قبل مرگش کرد این باشه که همتون می‌میرید :D

این صحنه رو یادتونه؟

یادتونه بعدش چی شد؟

خلاصه ما علاقمند بودیم صحنه مشابه‌ای رو برای این اتفاق هم ببینیم ولی دیگه قسمت نشد:

حداقل چیزی که برای من داشت اینکه دیگه نه منتظر فصل بعدم، نه میخوام بدونم بعدش چی میشه …